-معماري تن تاريخ است . روح سرگردان همه رخدادهاي تاريخي معطوف و وابسته به اين تن است . تا اين تن زنده بماند و زندگي كند خبرها و خاطره هايي را نيز كه حافظه تاريخي يك ملت را مي سازند هم زنده خواهند ماند . در واقع محافظت از تن تاريخ جلوگيري از محو حافظه تاريخي و تهي كردن شهر از فضاهايي ست كه فرصت دخول به خاطره ها و ياد آوري خبرهايي را فراهم مي كنند كه يا عامداً مغفول مانده اند و يا غافلاً از ياد رفته اند . تيمار داري تن تاريخ نه كنشي ارتجاعي كه حركتي پيشرو در جهت ديده شدن انبوه تصويرهايي ست كه لحظه هاي حقيقت را حمل مي كنند . حقايق انساني به واسطه رخدادهاي تاريخي جذب زمان و مكان مي شوند و معماري چيزي جز ساماني معنادار از ذره هاي زمان و مكان نيست . ساماني مشهود و تجربي كه حضورش را جز با تخريب نمي توان انكار كرد . شكست هاي تاريخي همواره با شكستن سقف هاي و ديوارها و فرو ريختن نشانه هاي معماري همراه بوده است . تخريب، كار فاتحان شهرها و اشغالگران كشورهاست . اما در شكلي موجه تر كار سازندگان و آبادگراني هم هست كه فارغ از ضخامت تاريخي مكان و محتواي فرهنگي آن ساختن را تنها بر سطحي صاف و فارغ از آثار گذشته مي خواهند آثاري كه ممكن است چيزي را به ياد آورند و يا يادي را زنده كنند . از ياد نبريم كه موثر ترين و ماندگارترين راه تحريف خبرها و خاطره ها تخريب كالبدي آنهاست .
2-از منظري ديگر نيز مي توان به منظره تاريخ و معماري نگاه كرد و دريافت كه آمد ورفت ها و تجربه هاي پر شمار انسان ها از فضاي معماري و در پهنه اعصار چگونه ماهيت اثر را جهت مي دهد و معناي آن را دگرگون مي كند . معماري به مثابه موجودي زنده از تجربه هاي انسان ، رخدادهاي جهان و گذشت زمان بار مي گيرد و محتواي تاريخ همچون رسوب به شكل اثر افزوده مي شود.
نكته مهم در اين ميان حرف « نيچه » است كه مي گويد آنچه براي مردم عادي در حكم شكل است براي هنرمند همان محتواست . يعني قراري نيست كه گرد وغبار زمان و زنگار قدمت و رسوب خبرها و خاطره ها را از تن اثر زدود . زيرا در تجربه هنري اصل و اساس كار حفظ همين شكل و رسوب است و آنچه كه به نظرمي آيد بايد سائيده شود تا حقيقت محتوي از پشت آن عيان گردد در ساحت زيبايي شناسي حكم محتواي حقيقت را دارد حذف رسوبات تاريخي از شكل اثر هنري به منزله ناديده انگاشتن لايه هاي متكثر محتواست و محروم ماندن از پاره هايي كه پيكر بندي شناخت را كامل مي كنند.
اثر معماري در هر حال حيث التفاتي به زمان تولد خود دارد اما التفات به لايه هاي ديگر زماني كه اثر از سر گذرانيده است امري اساسي است و نمي توان اكنون را به گونه اي انتزاعي به نقطه اي در گذشته منطبق كرد بي آنكه خطي از جنس زمان را در نورديد . زمان ماهيت معماري و انسان راتوامان جهت مي بخشد زيرا انسان همه امور را در زمان مي شناسد و چيزها را آنگونه كه فرا پيش مي آيد درك مي كند و به همين اعتبار است كه «هايدگر» مي گويد معناي هستي چيزي جز زمان نيست .
3- همه پديده هاي معماري در عين حال پديده هاي تاريخي نيز هستند و دريافت محتواي حقيقت آنها به عنوان مفهومي انتزاعي و در سايه تجربه اي ذهني و بريده از تاريخ نا ممكن است . زيرا آثاري هنري خارج از يك سنت فرهنگي با تاريخي خاص معنا نمي دهند . « گادامر» مي گويد هيچ پرسشي به صورت تجريدي قابل پاسخ نيست بلكه مادر مواجهه با متن يا اثري تاريخي نخست آن را ماهيتي امروزين مي دهيم و سپس در جريان گفتگو با آن افق معنايي گذشته را به افق خودمان نزديك مي كنيم . اين گفتگوي با گذشته به حاليت حال غنا مي بخشد، فهم كنوني ما را تعميق مي دهد و آن را از يكسو نگري رهايي مي بخشد .
در واقع تاكيد بر تاريخ بيش از هر چيز به منزله حرمت نهادن به زمان است و زمان با هر رويكردي حال و آينده را نيز در بر مي گيرد و تاريخ تنها با توجه به افق آينده است كه خواندني مي شود . آنكه فرزند زمان خود نيست و در سر خيال احياي عصر از دست رفته را دارد همانند « دون كيشوت» پير است كه با شمشير چوبي و سوار بر اسبي لاغر و فرتوت كه مهارش در دست ديگري ست حسرت گذشته در گذشته را مي خورد و رواج آن را تبليغ مي كند .
زمانه طغيانگر است و كسي مي تواند خود را در تاخت و تازهاي آن حفظ كند كه معنا و جهت معيارهاي فكري و فرهنگي عصر خود را دريافته باشد . عصر ترجمه « اپوخي » يوناني ست و « اپوخي » به كسي اطلاق مي شود كه سوار بر اسبي سركش قاچ زين را محكم گرفته است تا فرو نيفتد . اما هر آن احتمال سقوط مي رود و بيم آنكه انسان تازه اي بر اسب بنشيند كه فراتر از معيارهاي گذشته راه و رسم جهان تازه را مي شناسد و مي تواند بناي خود را به مقياس عصر حاضر بسازد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید